اسفندانه 4
چند روز پیش بابایی که از سرکار برگشت دمپاییم رو پوشیدم که برم حیاط ولی نمیدونم چی شد که رفتم راهپیمایی کیلومتری این شد که هردو پام طاول زد حالا این اول ماجرا بود تا شب که موقع عوض کردن تازه پاهام رو دیدم و آنچنان گریه زاری راه انداختم که نگو مرتب پاهام رو دست میزنم و گریه میکنم مامان میگه چیزی نیست خوب میشه ولی من تا میخوام بهانه گیری کنم دست میزنم به پاهام و با گریه شدید میگم خوب میشه خوب میشه . اینقدر این گریه ها گاهی شدید میشه که مامان مجبور میشه جوراب پام کنه. پروسه از پوشک گیرون هم چندان موفق نیست یعنی من با استقبال زیاد میرم تو دستشویی و ساعتها اونجا بازی میکنم ولی جیش نمیکنم یعنی نمیدونم باید جیش کنم فکر میکنم اونجا محل بازی و...
نویسنده :
مهرسا
8:40